به گزارش پایگاه خبری تحلیلی برازجان سلام غلامحسین حیات داودی پدر شهید حدیث حیات داودی (از شهدای سانحه هواپیمای اوکراینی) را سال ها ندیده بودم. جمعه ۲۷ دی ماه برای شرکت در مراسم بزرگداشت دخترشهیدش به روستای بویری رفتم. جمعیت زیادی برای اعلام هم دردی در مراسم شرکت کرده بودند. سردار رزمجو فرمانده سپاه امام صادق استان بوشهر در حال سخنرانی بود. از پیام بسیار ارزشمند، به موقع و دشمن ناامید کن آقای حیات داودی پدر شهید خانم حدیث حیات داودی یاد می کرد که چگونه این پدر داغدار در آن شرایط بحران روحی که عزیز نخبه اش را از دست داده بود و گروهی دندان تیز کرده بودند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند با پیام انقلابی اش نشان داد که او در هیچ شرایطی حتی بدترین لحظات زندگی اش نیز انقلاب و ولایت را فراموش نمی کند. زمانی در منطقه شبانکاره در آموزش و پرورش با هم همکار بودیم و در بسیج نیز هم سنگر، البته یادم نیست که آیا در جبهه نیز با هم بودیم یا خیر. وقتی وارد حسینیه شدم نگاهی انداختم تا او را ببینم و از نزدیک تسلیتی به او بگویم ولی در نگاه اولیه او را ندیدم. یکی از همکاران قدیمی از همان منطقه کنارم نشسته بود. آقای حیات داودی را به من نشان داد. نفر سوم سمت راست ورودی حسینیه ایستاده بود. نگاهی کردم چهره اش مثل خود ما بود که سن و سالمان از پنجاه سال گذشته و شکل و شمایلمان نیز در حال و هوای همین سال ها خود را نظم بخشیده است. تقصیر نداشتم اگر او را نمی شناختم. قطعا اندوه همین چند روز نیز در چهره او اثر خود را کرده است. وقت خداحافظی رفتم و با او سلام و علیک کردم و تسلیتی گفتم. می دانستم او نیز بعد از بیش از سی سال که من را ندیده از خود می پرسد کاش او را می شناختم. انتظارش را طولانی نکردم خودم را معرفی کردم. اظهار لطف کرد گفتم ای کاش غیر از هم دردی کاری از دستمان بر می آمد تا از آن دریغ نکنیم. جمعیتی که می رفتند و می آمدند زیاد بود بیشتر مزاحمش نشدم.
شنبه ۲۸ دی ماه در منزل در حال آماده کردن عکس های دو شهید عزیز حسام الدین حاجی پور و اسماعیل روا هستم. قرار است زندگی نامه این دو شهید از سوی کنگره بزرگداشت شهدای استان به زودی وارد بازار نشر شود. به یکی از عکس ها که نگاه می کنم چشمم به یک عکس می افتد خوب نگاه می کنم به نظرم آشنا می آید. آری عکس غلامحسین حیات داودی رزمنده دوران مقدس و بسیجی تخریب چی، در جزیره مجنون در سال ۱۳۶۳ است. سمت چپ او شهید حسام الدین حاجی پور و در سمت راست نیز شهید اسماعیل روا در کنارش ایستاده است. او از نسل همین شهداست و تا همیشه لحظه لحظه زندگی با این شهیدان را فراموش نخواهد کرد. این رسم بچه های جبهه و جنگ است پیمانی را که در دهه ی شصت در اوج آتش و خون با خدای خود بستند اگر سرشان نیز برود آن عهد را نخواهند شکست.
در پایان پیام پدر شهید حدیث حیات داودی را برای آنانکه احیانا آن را نخوانده اند می آورم.
” بقاء مختص ذات بی همتای اوست؛ اینک که دست تقدیر بر آن شده تا با غم فراق جانسوز حدیث عزیزم مرا بیازماید، به مصداق حدیث شریف “الصبر مفتاح الفرج” این بار نیز به ذات اقدس الهی متوسل می شوم و طلب استمداد می نمایم از ذات لایزالش؛ آنگونه که در روزهای سخت جهاد و نبرد و خون، پیکر همرزمان شهیدم را در شلمچه و مجنون و فاو در آغوش می گرفتم؛ یاری می طلبم از دعای خیر مادران همرزم شهیدم و با تمام وجودم می گویم: خدایا راضی ام به رضای تو.
خدایا تو خوب می دانی که در سخت ترین روزهای این انقلاب، در کنار مردمم، رهبرم و مدافعان میهنم بوده ام. امروز نیز همچون گذشته و قوی تر از گذشته پاسدار همه ی ارزش های ارزشمند نظام اسلامی خواهم بود که حاصل خون همرزمان شهیدم می باشد.
با نهایت وجود می گویم آنچه گفتم دیدگاه، تفکر و اندیشه من است و خواهد بود.”
از راست شهید اسماعیل روا، غلامحسین حیات داودی، شهید حسام الدین حاجی پور
به قلم نصرالله شفیعی
https://borazjansalam.ir/?p=30333