×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Friday, 22 November , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
یک روز خانومم برای کاری منزل مادرشون رفتند و دختر سه سالمو در منزل پیش من گذاشتند.من هم گفتم ایراد نداره, کاری که نداره, با خودش بازی میکنه

 پایگاه خبری تحلیلی برازجان داستان‌‌ روز از نقل خاطره از جانباز قطع نخاع سردارناصری

یک روز خانومم برای کاری منزل مادرشون رفتند و دختر سه سالمو در منزل پیش من گذاشتند.من هم گفتم ایراد نداره, کاری که نداره, با خودش بازی میکنه. مادرش هم زود برمیگرده.

درادامه این سردار بزرگوار با بغض تعریف میکردند:دخترم از کمد قدیمیمون وسایل مادرشو درمیاورد و به صورت بازی مثلا به من می فروخت میگفت: بابا این کیف مثلا صد تومن میخری,منم خریداربودم.

بازی که تموم شد وسایل را برداشت ببره در کِشو کمد بزاره. چون توان بستن کشو را نداشت, دو دستی با تمام توانش کشو را بست و چون خیلی با قدرت انجام داد متوجه نشد چهار تا انگشتش موند لای کشو.

من متوجه شدم صدای جیغ دختر سه سالم داره میاد. دائم صدا میزد بابا انگشتام!بابا گیر کرده!

منم که قطع نخاعی, فقط سرم را میتونستم بچرخونم. ازدور فقط گریه میکردم. دخترم از تو اطاق جیغ میزد و منم رو تخت فقط اشک میریختم. چون کاری از دستم برنمیومد.
مدتی که دخترم با گریه صدام زد, متوجه شد از این بابا که یه روزی قهرمان تکواندو بوده در اردبیل الان کاری برنمیاد, به زور خودش با تقلا انگشتاشو بیرون کشید اومد کنار تختم. دیدم پوست انگشت کوچولوش کنده شده بود.

یه نگاه به من کرد بعد با زبون کودکانش گفت:بابا! چرا هرچی صدات میزدم بابا کمکم کن نیومدی؟‌ بابا دیگه باهات قهرم!

سردار پایان این خاطره بغضش را قورت داد وچشماش ………
پی نوشت :
هرگز ننوشت آنچه برازنده ی توست
تاریخ که تا همیشه شرمنده ی توست
ایثار، وفا، عشق، عمل، آینه، صبر
اینها همه محتوای پرونده ی توست

شفای همه ی جانبازان صلوات…🌹🌹

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.